طنزوبامزه
دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:, :: 1:5 PM ::  نويسنده : soheil sharifi
‎ معلم مي گه هر كي به اولين سوالم جواب بده ميتونه بره خونه پسره سريع ازپنجره كيفشو مي ندازه بيرون... معلم ميگه: كي اون كيف انداخت بيرون؟ پسره من بودم خداحافظ :))))))))))))))

دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:, :: 12:24 AM ::  نويسنده : soheil sharifi
خانم حمیدی ، برای دیدنِ پسرش به محلِ تحصیل اون یعنی لندن رفت ! اونجا بود که متوجه شد یه دخترِ انگلیسی با پسرش هم اتاقیه ! مثلِ همه ی مامانای مسئولِ ایرانی کلی مشکوک شد ، اما مسعود گفت : من میدونم چه فکری میکنی مامان ! ولی ویکی فقط هم اتاقیه منه ! یه هفته بعد از برگشتن مامانِ مسعود ، ویکی به مسعود گفت : از وقتی مامانت رفته قندونِ نقره ی من گمشده ! یعنی مامانت اونو برداشته ؟ مسعود گفت : غیرممکنه ولی بهش ایمیلمیزنم ! تو ایمیل خودش نوشت : مامان عزیزم ! من نمیگم شما قندونو از خونه ی من برداشتی ، و درضمن نمیگم که برنداشتی ! اما واقعیت اینه که از وقتی شما رفتی تهران قندون گم شده ! با عشق ... مسعود ! روز بعد ایمیل مادرِ مسعود : پسر عزیزم! من نمیگم تو با ویکی رابطه داری، و در ضمن نمیگم که رابطه نداری ! اما واقعیت اینه که اگه اون حداقل یه شب تو تختخوابِ خودش میخوابید ، حتما تا حالا قندونو پیدا کرده بود ! با عشق ... مامان !

 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب